إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ

إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ

سایت رسمی جماعت دعوت و اصلاح

  • هرچند قدَر و قضا در دستان رب العالمین است، اما هیچگاه تصور نمی‌کردم به این زودی در سوگ این مرد شریف و وارسته قلم در دست گیرم.  «داود فیرحی» پیش از آن که دکتر اندیشه‌ی سیاسی باشد یا حجة‌الاسلام حوزه، فراتر از این که استاد دانشگاه باشد یا مبلغ دینی، یک انسان به معنای مطلوب کلمه بود.

    دانش فراگیر و اشراف کم‌نظیرش در هر دو حوزه‌ی اندیشه‌ی سیاسی اسلامی و غربی، او را از بیشتر هموندان و هم‌سلکانش در حوزه و دانشگاه متمایز ساخته بود.

  • هنوز در شوک فقدان نخبه‌ی فقید، مرحوم مهندس مهراب امرا بودیم، که خبر تلخ دیگری واصل شد. مولوی ملک محمد ملازهی، از علما و معتمدین خوشنام و سرشناس بلوچستان درگذشت. إن القلب لیحزن وإن العین لتدمع وإنا علی فراقهما لمحزونون ... ولا نقول الا ما یرضي ربنا .. إنا لله وإنا إلیه راجعون. 

    روانشاد مهندس امرا از کنشگران پیشرو فرهنگی اجتماعی بلوچستان بود. او در کنار خدمت به ادبیات زبان مادری، در قالب سرودن شعر و مشاركت در انتشار ترجمه‌ی قرآن مجید به زبان بلوچی، در بزنگاه سوانح و مصایب مردمش، در قامت یک امدادگر خستگی‌ناپذیر در کارزارهای خیریه و امدادی ایفای نقش می‌کرد.

  • دكتر مصطفى خرّم‌دل عالم فرهیخته و سربلند کُرد ایرانی، مترجم، مفسر و قرآن‌پژوه نامدار مهابادی، پس از سپری کردن عمری پربار و سرشار از خدمت فرهنگی چشم از دیار فنا فروبست و به دیدار معبود شتافت. سلام علیه یوم ولد ویوم رحل ویوم یبعث حیا ... .

    مردی بود به غایت شریف، فرزانه و فروتن. وفادار به هویت اسلامی و ملی. از کودکی از محضر قلم پربارش بهره می‌گرفتم. «نماز فرمان خدا»یش راهنمای مصور و مزین به تصاویر فرزند برومندش [دکتر] ژیان برای نوجوانان خانواده‌های ملتزم بود. قاموس بسیار کوچک و البته بسیار مفید سه‌زبانه‌اش مبتدیان را با کُردی، فارسی و عربی آشنا می‌کرد.

  • قریب به دو هفته از برگزاری نخستین همایش رواداری و دگرپذیری در تالار وحدت مهاباد سپری شد. طبیعتاً این همایش دبیران علمی و اجرایی و کارگروه ویژه‌ی خود را دارد و بنده در این یادداشت کوتاه، به عنوان یک شرکت‌کننده، ‌و البتّه  مدیرمسؤول مؤسسه‌ی فرهنگی- ‌هنری هنرسرای قانون، که تنها برخی نامه‌نگاری‌ها و پیگیری‌های اداری را بر عهده داشته است، مواردی را به شرح زیر با مخاطبان معزّز در میان می‌گذارم:

  • دگرناپذيرى، خودشيفتگى و كينه‌ورزی ابزار و مصالح اساسى بناى ناميمون و -شوربختانه- بالابلند آدمكشى هستند. توفير چندانى ندارد؛ چه صدام حسين در پس شعار «أمة عربية واحدة» در حلبچه پنجهزار عُمَر خاور را با گازهاى غربيان مسموم كند؛ چه آدولف هيتلر در پس شعار برترى نژاد نازى، يهوديان را در اتاقهاى گاز خفه كند؛ چه بوشها و رامسفلدها در پس شعار صدور دموكراسى به خاورميانه ميليونها افغان و عراقى را به كام مرگ كشانند؛ چه داعش در پس توهّم خلافت، ايزديهاى بی‌پناه و البتّه هزاران مسلمان هم‌كيش خود را از دم تيغ بگذراند؛

  • امروز خبر اجراى حكم بازداشت همراه سربلند جماعت، كاك بختيار عارفى را دريافت كردم. آن‌هم به اتّهام عضويت در يك تشكّل  مدنى سراسرى كه در ١٦ استان و دهها شهر كشور فعاليت مي‌كند و هزاران عضو و هوادار دارد. كليدواژه‌هاى اساسى ادبيات جماعت در حوزه‌ی كنش فكرى، اجتماعى و سياسى، تأكيد بر رويكردهاى مدنى و اجتناب از خشونت در انديشه و عمل و نفى واگرايى و ترسيخ دگرپذيرى بوده‌اند.

  • هتّاکی فرد روان‌پریشی که عنوان «استاد ادبیات! دانشگاه» را به ناحقّ یدک می کشد، با هر سنجه‌ای که بدان بنگریم، مشمئزکننده و محکوم است. توهین به قوم شریف و سربلند بلوچ و نیز مناسک پرشکوه شب‌های رمضان مبیّن کینه‌ی کوری است که او به دل گرفته است؛ صرف‌نظر‌ از این‌که کدام سنخ تریبون‌ها با چه اهدافی و به نمایندگی از کدام منظومه‌ی گفتمانی، تنفّر و کینه‌توزی هویّتی را در کشور دامن می‌زنند، مایلم نکاتی در باب این مورد ویژه، یادآور شوم:

    ١- عمل گستاخانه این فرد دایر بر تصویربرداری سلفی از گفتار نابهنجار و رونمایی از یک رویکرد حاقدانه، می‌تواند نهیبی برای همگان باشد که مبادا پروژه‌ای کلید خورده است؛

  • «صبوری و شكوری» دو واژه سنگین و پرمعنا که دکتر ابراهیم یزدی به شایستگی برای وصف شش دهه کنشگری سیاسی و اجتماعی خود برگزیده و روی جلد کتاب‌های‌ خاطراتش را بدان‌ها‌ مزیّن‌ کرده بود. او از تبار صبوران و شکورانی چون بازرگان، سحابی و طالقانی بود.

    دیشب که آن خبر تلخ تأیید شد، خاطره‌های‌ اندکی که از ایشان داشتم، فضای ذهن و روانم را درنوردید و حسّ‌ محبّت‌ و احترامی که همواره به منش شخصی‌ و تبار فکری‌اش داشتم، آمیخته به حُزن و تأثّری‌ عمیق شد.

     ...به‌‌گمانم بهمن ٧٤ و پنجاه‌ویکمین سالگرد تأسیس انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران بود. انجمن در فضای گفتمانی پیشاهفتادوشش به سر می‌برد و نسیم تغییری که خرداد ٧٦ را رقم زد، هنوز چندان جان نگرفته بود.
    میهمان ویژه افطاری آن شب، دکتر ابراهیم یزدی بود.

  • شش و چهل‌وهفت دقیقه بامداد؛ یکشنبه؛ بیست ‌و ‌نهم مرداد نود و شش؛ خیابان انقلاب تهران؛

    این‌که‌ توهّمات‌ مالیخولیایی کدامین جنگ‌سالار ایدئولوژیک تو را به این‌جا‌ کشانده است، اگرچه‌ بسیار مهم است، اما پرسش اکنون من نیست؛

    این‌که‌ احیاناً کدامین ژنرال از کدام نقطه جهان متمدّن‌، ماشه شلیک به کاشانه و دیارت را از روی کیبورد سیستم‌های‌ هدایت پهپادها کلیک کرده است نیز، اگرچه بسیار مهم است ولی باز هم پرسش اکنون من نیست؛

    اساساً این‌که‌ آیا افغان هستی یا نه و این‌که‌ آیا دو پرسش فوق در وضعیت این‌جا‌ و اکنونت نقشی داشته‌اند یا نه، باز هم پرسش من نیست!

    آن‌چه‌ آرامش بامدادیم را به‌سان‌ یک طوفان سهمگین در هم می‌ریزد، این است که آیا حق تو بود که کودکی‌ات آن‌گونه‌ چپاول شود؟ و کهولتی ناخواسته و بی‌موقع، زیر پوست نوجوانی معصومانەات این‌گونه‌ بر تو مستولی شود؟

  • انتخابات دوازدهمین دوره ریاست‌جمهوری به خیر و خوشی! تمام شد و حسن روحانی که «برای ایران» آمده بود، با رأی خیره کننده «ایرانیان» و به‌ویژه رأی قاطع شهروندان اهل سنت برای یک دوره دیگر در پاستور ماندگار شد. رأی‌دهندگان «ایرانی» از میان دو سلیقه مدیریتی حاضر در عرصه رقابت، گفتمانی را برگزیدند که در سیاست داخلی به شهروند و حقوق شهروندی بهای بیشتری می‌داد